ساحل سراسر اندوه

ساحل سراسر اندوه

برای دیدن عکس در سایز بزرگ تر روی ان کلیک کنید

لب دریا نسیم و آب و آهنگ

شکسته ناله های موج بر سنگ

مگر دریا دلی داند که ما را

چه توفان هاست دراین سینه تنگ

تب و تابی است در موسیقی آب

کجا پنهان شده است این روح بی تاب ؟

لب دریا گل خورشید پرپر

به هر موجی پری خونین شناور

به کام خویش پیچاندند و بردند

مرا گردابهای سرد باور!

بخوان، ای مرغ مست بیشه دور

که ریزد از صدایت شادی و نور

قفس تنگ است و دلتنگ است ورنه

هزاران نغمه دارم چون تو پرشور

لب دریا غریو موج و کولاک

فروپیچد شب در باد نمناک

نگاه ماه در آن ابر تاریک

نگاه ماهی افتاده بر خاک

پریشان است امشب خاطر آب

چه راهی می زند آن روح بی تاب ؟

سبکباران ساحل ها چه دانند

شب تاریک و بیم موج و گرداب

لب دریا شب از هنکامه لبریز

خروش موجها پرهیز پرهیز

در آن توفان که صد فریاد گم شد

چه برمی اید از وای شباویز

چراغی دور در ساحل شکفته

من و دریا دو همراه نخفته

همه شب گفت دریا قصه با ماه

دریغا حرف من حرف نگفته

فریدون مشیری