اخطار :

قبل از ورود به این پست نکات ذیل را رعایت کنید.

1- ورود اطفال بالای 31 سال اکیدا ممنوع

2- ورود اجناس ذکور از هر تیره  و شاخه جانوری پایین 35 سال اکیدا ممنوع

3- ورود … اکیدا ممنوع

4- توقف بی جا بیش از 3 ثانیه بر روی هر تصویر پیگرد قانونی دارد

5- ورود بانوان زیر 18 سال کمپلت ممنوع ) ملاک سن شناسنامه ای می باشد نه سن ادعایی زیرا بانوان از بدو تولد در سن18 سال توقف جاویدان دارند )

6- ورود بانوان با سن شناسنامه ای بیشتر از 10 سال اکیدا ممنوع و باعث بازداشت توسط گشت زحمتکش پاچه گیران ارشاد می شود.

7- اهسته برانید تا لیز نخورید.

8- قبل از ورود پاچه ها ی خود را بالا بزنید و تمام این پست را به صورت شطرنجی نگاه کنید. در غیر این صورت مفتخر به پوشیدن دمپایی های ابی رنگ کهریزک می شوید. ( خودتون می دونید چی می شه دیگه نیاز به توضیح نیست )

9- نگاه کردن به تصاویر با رزولوشن بالا تر از  وی جی ای باعث رجم شما در ملا عام می شود طبق قوانین حقه قانون مجازات مثلا اسلامی

10-  کمر بند ها را  محکم ترببندید

11- اشکال از چشم های شما یا مونیتور نیست دست به انها نزدنید اشکال از سوژه هاست

12- تمام عکس ها با رضایت کامل سوژه های بی حیا نشر داده شده و اسنادش هم موجود است.

13- فاصله قانونی با مانیتور را شدیدا رعایت کنید

14- ملالی نیست جز دوری شما

در یک صبح دل انگیز که شبی بسیار دل انگیز تری داشت تصمیم گرفتیم به جنگل های صفا رود برویم. شب قبل از این ولگردی در جنگل در خانه ماجراهایی داشتیم . خانه تبدیل به میدان کارزار شده بود و تا ساعت 5 صبح در تاریکی مطلق همه چوب به دست در کمین هم نشسته بودند. شب پر خاطره  و پر چوب و چماق که حسابی خندیدیم- بیچاره مهمان های طبقه پایین. ( سر فرصت داستان پر خنده و به یاد ماندنی ان شب را می نویسم)

از قدیم گفتن بهترین جای زندگی برای جانوارن زیستگاه های طبیعی ان هاست اگر قبول ندارید به این تصاویر با دقت بیشتری نگاه کنید.

طبق معموم شال و کلاه  کردیم و پاشنه کفش ها را کشیدم و از لاهیجانی بقال محله یه سری ات و اشغال برای خوردن خریدیم و زغال و … و به سمت جنگل راه افتادیم.

برای اینکه بهترین جای ممکن انتخاب شود نیاز به کسی بود که با حیات وحش و زندگی در بین جانوارن وحشی و اهلی رابطه تنگا تنگی داشته باشد. بخاطر همین دوکی دامپزشکه پیش قراول گروه شد.

دوکی دامپزشکه در حال استفاده از قوه بویایی برای پیدا کردن بهترین جای ممکن

حسن بالاخره عرق سوزش خوب شده بود و تنگ راه می رفت تازه یه کوله پشتی هم پشتش بود.

بالاخره در کنار رود بساط ادم خوارها پهن شد

اولین کاری که همه انجام دادن کندن لباس ها تا نزدیک به +18 بود . دکتر قضیه رو خیلی جدی گرفته بود اگر جلوشو نمی گرفتیم دیگه چیزی  به تن دراز ش باقی نمی موند

هیچ فکر نمی کردم اب انقدر تاثیر گذار باشه و همه رو جو گیر کنه با دیدن اب سرد و روان رود در دل سبز جنگل هر کسی دست به کاری می زد و هنری از خود نشون می داد مثلا

بعضی ها ابو عطا می خواندن

همون بعضی ها که ابوعطا می خواندن رقص سرخ پوستی هم می کردن

کجا هستن اون 1107 دختری که سید شوماخر رفت خاستگاریشون که ببینن از این همچو سرو دراز چه هنر هایی که چکه نمی کنه.

بعضی ها بمانند اهالی قبایل کومر رقص محلی می کردند

و گاهی شکلک های عجیب غریبی در می اوردن که کسی از ان چیزی نمی فهمید.

برای اینکه ارامش جنگل حفظ نشه و سکوت دل اویز و نغمه گوش نواز پرندگان به گوش نرسه و برای خالی نبودن عریضه  همه شروع به اب بازی کردند

یک طرف پسر خاله ها ی واقعی بودن

و طرف دیگر موریه و دوکی دامپزشکه

اول به رسم جوان مردی به هم دست دادن

و ناگهان …. وحشی بازی مرطوب شروع می شود.

البته همیشه این پسر خاله ها بودند که فرار می کردند

و باز می گشتند

و باز فرار می کردند

می دونید دلیل این که پسر خاله ها کم می اوردن و فرار می کردن چی بود؟

حسن متهم اصلی

بخاطر شجاعت حسن بود که سید شوماخر همیشه تنها می ماند ( عکس های مربوط به تله کابین و چهره شجاع حسن را که از یاد نبردید؟ )

و هماهنگی دوکی دامپزشکه و موریه

نمایی نزدیک از گفتگوی پسرخاله ها

سید شوماخر خطاب به حسن: خاله پسر +18 +19 +20 +21 +22 +23… +173  فرار نکن ت…+18 داشته باش وایسا. مرد باش

حسن : ههههههااااااااااااااااا   همه اینا که می گی هستم  ولی دیگه نیستم. تازه نه ت + 18  دارم نه خ+18 … تغییر جنسیت دادم خبر نداری…

البته گاهی سردی اب هر دو طرف را مجبور به فرار می کرد

البته سردی اب روی مخچه و مغز همه اثر گذاشته بود و مثلا مشخص نبود موریه رقص عربی می کنه یا اب بازی؟

و دوکی رو هم جو گرفته بود هیچ مدله حاضر نبود بی خیال بشه

و گاهی به سلاح سرد متوسل می شد

به الت قتاله ای که دوکی در دست دارد توجه کنید

اب بازی با نتیجه 19 به 0 به نفع دوکی و موریه تمام شد و انچه باقی ماند جماعت لخت و خیس و یخ زده و گشنه بود

همه در انتظار یک غذای مقوی

اولین موجودی شبیه به انسانی که رد شد شکار شد

پوست انسان شکار شده

به سیخ زده شد

پخته شد

خورده شد

بعدا  روش قلیون کشیده شد

اونایی که از دلایل  عملی شدن موریه سوال پرسیده بودن و دنبال متهم اصلی می گشتند به این عکس دقت کنند

درست حدس زدید زغال خوب

و این هم موریه قبل از ترک

حوصله اپیدن نبود سید شوماخر با صدایی که گویا از عمق کانال کولر در می امد گفت: علی اپ نمی کنی دیگه؟.

ما نیز مرده و کشته رفیق خوب اپ رو جلو انداختیم .

ادامه دارد …

زیر ورقی:

مدتی است بس عجیب اوقاتمان تلخ است و مزه ای شبیه خاکستر سرگین گاو باقی مانده در تنور ترک خورده  می دهد .  ( زیاد فکر نکنید چون مطمئنم تا حالا پای تنورهای روستایی نانی طبخ نکرده اید تا منظورم را درست بفهمید ) نه حال جفنگ گویی و جفنگ نویسی داریم و نه چشمه چرند گویمان به زبان شعر قلقل می کند. گویا دچار پریود احساسی شدیم.

چند صباحی است که دوستان را ندیدیم، دوکی دامپزشکه چند شب پیش تلید بس شگرف دلمان برای دورهم جمع شدن ها و خراب کاری های پارسال در خانه عبدول تنگ شده است

عکس های شمال را که مرور می کنم بیشتر تاسف می خورم که چرا ممد دیوید امسال با ما نبود.

خاطرات را می خواندم یادم افتاد یک چوب محکم به ما تحت موریه و یک مشت حواله کتفش کردم ( در همان شب پر خاطره ) دلم ریش شد. بیچاره موریه… این چوب حق حسن بود و مشت حق دوکی دامپزشکه ولی انگار موریه جان فدایی ثابت است.

چند روزی است که کهن دوستان جاهل ما به قول خود در تلاشند تا وجدان خفته ما را بیدار کنن ولی خیال باطل که  انچیزی که انها وجدان می دانند ما کاملا غیر وجدانی می دانیم

به امید 16 اذری بهتر ( یادش بخیر پارسال 16 اذر موریه یه باتوم خورد. مقصر خودشه چون سرش داشت با اعضای خاصه بدنش والیبال بازی می کرد)